loading...
حسابدار بی حساب
mojtaba بازدید : 31 پنجشنبه 16 آذر 1391 نظرات (0)

جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت :
بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟
همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت :
آری من مسلمانم
جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ، پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد ، پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد
جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید :
آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟
افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند ، پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت :
چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود !!!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظرتون نسبت به حسابدرای چیه؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 69
  • کل نظرات : 158
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 18
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 23
  • بازدید ماه : 47
  • بازدید سال : 170
  • بازدید کلی : 2,471
  • کدهای اختصاصی

    پیچک

    .

    کد جمله های عاشقانه

    کد جمله های عاشقانه

    قالب وبلاگ

    گالری عکس

    

    قالب وبلاگ

    .

    کد جمله تصادفی

    کد جمله تصادفی

    ..

    طالع بینی ازدواج

    داستان روزانه

    داستان کوتاه

    داستان کوتاه
    

    فال عشق

    جاوا اسكریپت

    ساعت فلش

    كد ساعت

    

    تعبیر خواب آنلاین

    کد نمایش آب و هوا

    کد نمایش آب و هوا

    Google

    در اين وبلاگ
    در كل اينترنت

    کد جست و جوی گوگل

    

    پیچک

    type="text/javascript" src="http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/03/web.js">

    جاوا اسكریپت